چه رسم جالبی است،
محبتت را میگذارند پای احتیاجت،
صداقتت را میگذارند پای سادگیت،
سکوتت را میگذارند پای نفهمیت،
نگرانیت را میگذارند پای تنهاییت،
... ... و وفاداریت را پای بی کسیت،
و آنقدر تکرار میکنند که خودت
باورت میشود که تن هایی و بیکس و محتاج....!!!
این که می گویم می روی !؟
یعنی ... می شود نروی ؟
یعنی ... حالا که می روی زود بر می گردی ؟
شنیــده بودم که "خاک سرد است".
ایـــن روزها اما انگار آنقـــدر هوا ســـرد است،
که زنــده زنــده فراموش می کنیــم یکدیگـــر را..
هرچقدر بيشتر ميخواهمت . . .
دورتر ميشوی . . .
. . . برگرد ! ! . . .
قول ميدهم ديگر دوستت نداشته باشم ! ...
چه بی تابانه می خواهمت ...
دست در کوچه و بستر
حضور مانوس دست تو را می جوید.
احمد شاملو
مَـــن لُقمــه ی بــُـزرگتـــر از دهـــانَـتـــ بـــودَمــ
بـَــرای همیـــن
مـــَـــرا خُـــــرد مــی کـــردیــــ !
کاش اون لحظه ای که یکی ازت می پرسه " حالت چطوره ؟ "
و تو جواب میدی " خوبم! "
کسی باشه که محکم بغلت کنه و آروم تو گوشت بگه :
" می دونم خوب نیستی ... "
و من هنوز عاشقم
آنقدر که می توانم هر شب بدون آنکه خوابم بگیرد
از اول تا آخر بی وفایی هایت را بشمارم
و در آخر همه را فراموش کنم !!!
هجوم خواب ها پلک مرا از پا نمی انداخت؛ چه شب هایی طلوعت را به جانم منتظر بودم ...
"برای شادی روحم صلوات" ،... لازم نیست ، فاتحه ام خوانده میشود.... اگر یک لحظه از من دلگیر باشی ....!
نقــاش بـاشـی!
چـقــدر می گیـری
بیایی و صفحه های سیاه دلم را رنـگ کنی؟
بـعـــد بـرای دیــوار اتاق دلـــم
یــــک روز آفتابی بکشی که نــــور آفتـــاب تا میـانه اتاق آمــــده باشد
... راستـــــی مـــن روی صـــورتــم یـــک خنــــــده می خـــواهـــم
نــرخ ِ خـنـــــده که گـــــران نیســــت؟
دلم می خواست زمان را به عقب باز می گرداندم ....
نه برای اينکه آنهايی که رفتند را باز گردانم ؛
برای اينکه نگذارم بيايند .!!!
لبخندم روی آینه ، جا ماند ....
مگر امروز جمعه بود ؟!
مگر امروز جمعه بود که تمام روز را درد دلتنگی و کسالت کشیدم ؟؟!
مگر امروز جمعه بود ؟!
همه مرا ... به خنده هاي باصدا مي شناسند ؛... اين بالش بيچاره ، به گريه هاي بي صدا ..
فنجان های قهوه ...
خوب می دانند ...
این اثر لبهای توست
که تک است ...
ساقه شکستن، قانون طوفـــان است تو نسیـــم باش و ... نوازشم کن ...
هنوز هم
چشمانم، نگاهت را؛
نگاهم، لبانت را؛
و لبانم، لبانت را نشانه ميرود
در طلب يک بوسه ...
هنوز هم زيباست انتظار آغوشت را کشيدن
حتّی زيباتر از گذشته
می مانم ...
می روی ...
لعنت به اين افعال !
كه ماندن را براي من صرف كرد و رفتن را براي تو !!!